نویسنده: اسماعیل علی خانی*



 

راههای تحقق قرب

چنانکه پیش تر گفتیم قرب الهی در قرآن از جایگاه معنایی ویژه ای برخوردار است و این مفهوم در رابطه انسان با خدا شکل می گیرد و برای تحقق آن، راه های ویژه ای در قرآن ترسیم شده است که اکنون به برخی از آنها می پردازیم.

1. توجه به رابطه وجودی خود با خدا

«درجهان بینی دینی آفرینش انسان یکی از مسائل مهم است. پرسش همیشگی وپایان ناپذیر این است که «آدمی از کجا آمده است و منشأ هستی او چیست؟» در نگرش قرآنی و دینی، پاسخ این پرسش آن است که سرچشمه هستی انسان و بلکه همه موجودات خداوند است؛ اوست که هستی را به رایگان به انسانها عطا کرده است. بنابراین از منظر جهان بینی، قرآن، میان خدا و انسان رابطه مهم خالق و مخلوق و بخشنده هستی و دریافت کننده آن برقرار است»(1) آیاتی مانند«الرحمن علم القرآن خلق الانسان»(رحمن:1-3) و«اقرا باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق»(علق:1-2) بر وجود چنین رابطه ای تأکید می کند و توجه به همین رابطه تکوینی می تواند زمینه ساز توجه انسان به سایر صفات الهی- مانند علم- باشد و در نهایت مسیر قرب معنوی به خدا را هموار سازد:«واسروا قولکم او اجهروا به انه علیم بذات الصدور الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر؛و[اگر] سخن خود را پنهان دارید یا آشکار نمایید در حقیقت وی به راز دل ها آگاه است. آیا کسی که آفریده است نمی داند با اینکه او خود باریک بین آگاه است»(ملک:13-14)
به گواهی قرآن مردمان جاهلی نیز خدا را آفریننده جهان و انسان می دانستند:«ولئن سالتهم من خلق السماوات والارض لیقولن الله»(لقمان:25) اما این بینش تأثیری در زندگی آنان نداشت، زیرا آنان کارگردان جهان را غیر خدا می دانند و این سبب شده بود که بدون کمترین توجه به یگانه مدبر استقلالی عالم، زندگی کنند و در عمل غیرخدا را بپرستند: «والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی ان الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون ان الله لایهدی من هو کاذب کفار؛ وکسانی که به جای سرپرستانی برای خود گرفته اند[به این بهانه که] ما فقط آنان را برای نزدیکی هر چه بیشتر به خدا پرستش می کنیم، البته خدا میان آنان درباره آنچه برسر آن اختلاف دارند داوری خواهد کرد. خداوند کسانی را که دروغگو و کفر پیشه اند، هدایت نخواهد»(زمر:3) به همین سبب است که قرآن پیوسته به مخاطبان هشدار می دهد متوجه این حقیقت باشند که علاوه برآفرینش جهان، تدبیر عالم نیز به دست اوست و سایر پدیده های عالم از خود هیچ استقلالی ندارند:«الا له الخلق والامر تبارک الله رب العالمین؛ آگاه باشیدکه آفرینش و تدبیر تمام موجودات منحصراً به دست اوست. خجسته است خدایی که پروردگار جهانیان است»(اعراف:54)، «بل لله الامر جمیعاً؛ بلکه تدبیر عالم یکسره به دست اوست»(رعد:32)، «یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل و سخر الشمس و القمر کل یجری لاجل مسمی ذلکم الله ربکم له الملک و الذین تدعون من دونه مایملکون من قطمیر؛ شب را به روز درمی آورد و روز را به شب درمی آورد وآفتاب و ماه را تسخیر کرده است[که] هریک تا هنگامی معین روان اند این است، خدا پروردگار شما فرمانروایی از آن اوست و کسانی را که جز او می خوانید مالک پوست هسته خرمایی[هم] نیستند»(فاطر:13)(2)
دراینجا خداوند به مثابه رب، دارای سلطه و قدرت مطلق است و انسان«بنده» و فروتن و خاضع و فرمانبردار. این رابطه مسلتزم آن است که انسان به عنوان بنده خداوند از کبر وغرور سرکشی و بی نیازی بپرهیزد.(3)
در هندسه معرفتی قرآن، انسان عین فقر و نیاز به خداست و خداست که یگانه بی نیاز و غنی است و همین بی نیازی از یک سو وفقر و وابستگی محض از سوی دیگر، زمینه ی قرب انسان را به خدا فراهم می آورد: «یا ایهاالناس انتم الفقرا الی الله و الله هوالغنی الحمید؛ ای مردم، شما همه به خدا نیازمندید ولی خدا بی نیاز و ستوده[صفات] است»(فاطر:15)
ازاین رو خداوند از تمام بندگان می خواهد با توجه به اینکه دیگران از خود هیچ ندارند و مالکیت و تدبیر مطلق جهان هستی و انسان به دست اوست، تنها در مقابل او کرنش و خضوع کنند و با این بندگی به خدا نزدیک شوند و به آنان هشدار می دهد که بندگی غیرخدا (خدایان دروغین)، موجب تقرب ایشان نمی گرددو برای ایشان حاصلی جز تهیدستی، گمراهی و دور شدن از رحمت الهی ندارد:«فلولا نصرهم الذین نصرهم الذین اتخذوا من دون الله قربانا آله بل ضلوا عنهم وذلک افکهم و ماکانوا یفترون؛ پس چرا کسانی که غیراز خدا به منزله معبودانی برای تقرب[به خدا] اختیار کرده بودند آنان را یاری نکردند، بلکه از دستشان دادند و این بود دروغ آنان و آنچه برمی بافتند»(احقاف:28)،«قل اندعوا من دون الله ما لاینفعنا ولایضرنا و ترد علی اعقابنا بعد اذ هدانا الله کالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران...؛«بگو آیا به جای خدا چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما می رساند و نه زیانی و آیا پس از اینکه خدا ما را هدایت کرده از عقیده خود بازمی گردیم، مانند کسی که شیطان ها او را در بیابان از راه به در برده اند و حیران[برجای مانده] است»(انعام:71)
بنابراین نقطه مقابل توجه به خدا و بندگی و طاعت او که موجب قرب الهی می شود، طغیان و سرکشی در برابر فرمان های الهی و بندگی شیطان است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط المستقیم ولقد اضل منکنم جبلا کثیرا افلم تکونوا تعقلون هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید؛ این است راه راست، و [او] گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد، آیا نمی اندیشدید؟ این است جهنمی که به شما وعده داده میشد»(یس:60-62)

2. توجه به آیات آفاقی

خداوند از طریق آیات تکوینی و تشریعی با انسان ارتباط برقرار می کند و انسان نیز به این ارتباط واکنش نشان می دهد. در اینجا خداوند با ارائه نشانه های خویش در عالم تکوین، به مثابه نماینده خوبی، عظمت و قدرت خداوند و نیز تنزیل آیات و نشانه های تشریعی به واسطه پیامبران به بندگان نزدیک می شود و از آنان می خواهد که به این نزدیکی واکنش نشان دهند.(4) «قدبینا لکم الایات لعلکم تعقلون؛ به راستی آیات[خود] را برای شما روشن گردانیده ایم باشد که بیندیشید»(حدید:17)، «تلک آیات الله نتلوها علیک بالحق؛ این[ها]ست آیات خدا که به راستی آن را برتو می خوانیم»(جاثیه:6)، «ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ماانزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لآیات لقوم یعقلون؛ راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتی هایی که در دریا روان اند با آنچه به مردم سود می رساند و[همچنین] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هرگونه جنبنده ای پراکنده کرده و [نیزدر] گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان وزمین آرمیده است برای گروهی که می اندیشند واقعاً نشانه هایی[گویا] وجود دارد»(بقره:164)
بعد از فرستادن آیات، نوبت انسان است که به آن واکنش نشان دهد. این واکنش می تواند به صورت تأیید یا انکار باشد. بعد از تأیید نخستین از سوی انسان، به میزان باور به این تأیید، او می تواند در حیطه قرب به پیش برود، یا اینکه صرفاً در همان مرحله اولیه قرب و اسلام باقی بماند. در نقطه مقابل نیزبه میزان انکار این آیات، انسان از خدا دور می شود. واکنش مثبت به آیات تکوینی، شکرگزاری انسان در برابرخداوند است و واکنش به آیات تشریعی، پذیرش وحی الهی و ارتباط با خداوند از پایین به جانب بالاست، که در عبادت و دعا متجلی می شود.

3. توجه به آیات انفسی

از آیات و نشانه های دیگری که توجه به آن، مقدمه قرب الهی است، آیات و نشانه های الهی در فطرت آدمی است. طبق برخی آیات قرآن تمام انسانها درپی مواجهه و مکالمه ای بی واسطه با خدا به گونه ای از معرفت فطری و حضوری درباره او دست یافته اند که اثر آن باقی است و هیچ عذری برای شرک به خدا وپرستش دیگران باقی نمانده است:«واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی...؛هنگامی که خداوند تو از پشت آدمی زادگان فرزندانشان را برگرفت و ایشان را برخودشان شاهد قرار داد [و فرمود:] آیا من خداوندگار شما نیستم؟ گفتند:چرا؛ شهادت دادیم[و این گواهی را گرفتیم] تا مبادا روز قیامت بگویید که ما از این مطلب غافل بودیم؛ یا بگویید که پدران ما قبلاً شرک ورزیدند و ما نسلی از پس ایشان[و دنباله رو آنان] بودیم؛ پس آیا ما را به سزای کار آن تبه کاران هلاک می سازی؟»(اعراف:172) این نوع معرفت عذر برانداز و همگانی بر نوعی از علم حضوری و فطری انسان به خدا قابل تطبیق است.(5) توجه به فطرت خداآگاه انسان- که از آیه فطرت(روم:30) نیز برمی آید- و تقویت آن با التزام به دستورهای الهی می تواند نقش اساسی در تحقق قرب الهی در آدمی باشد.

4. توسل به اسمای حسنای الهی

عامل دیگری که می تواند انسان را به مقام قرب الهی برساند، توجه به اسمای حسنای الهی و توسل به آنهاست. قرآن کریم در این باره می فرماید: «ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها؛ و نامهای نیکو به خدا اختصاص دارد؛ پس او را با آنها بخوانید»(اعراف:180)
« [درقرآن] از یک سو خدای بی نهایت خوب، عادل، بخشنده و نیز خدای خشمناک و سخت گیرو منتقم مطرح است و از سوی دیگر انسان مؤمن و شاکرو خاشع و یا ناسپاس و طغیان کننده و مستکبر و سرکش مطرح است. در اینجا خداوند با اسمای حسنایش به استقبال انسان می آید و از او می خواهد که متناسب با این اسما و صفات از خود واکنش نشان دهد و خود را به او نزدیک سازد»(6) برخی از اسما و صفات خداوند در این ارتباط طرفینی عبارتند از: رحمان، رحیم، غفور، سمیع، بصیر، قریب، مجیب، رازق، خالق وهادی.
دراینجاست که خداوند پیش دستی کرده، خود را به بندگان نزدیک و این نزدیکی را نیز اعلام نموده است و از آنان خواسته که به این نزدیکی واکنش نشان دهند: «فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب؛ پس از او آمرزش بخواهید آنگاه به درگاه او توبه کنید که پروردگارم نزدیک [و] اجابت کننده است»(هود:61)، «قل ان ضللت فانما اضل علی نفسی و ان اهتدیت فبمایوحی الی ربی انه سمیع قریب؛ بگو اگر گمراه شوم فقط به زیان خود گمراه شده ام و اگر هدایت یابم [این از برکت] چیزی است که پروردگارم به سویم وحی می کند که اوست شنوای نزدیک»(سبا:50) و «واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون؛ و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند[بگو] من نزدیکم و دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم پس فرمان مرا بپذیرند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند»(بقره:186)

5. کرنش در مقابل فرمانروای مطلق هستی

قرآن خدای متعال را یگانه مالک مدبر جهان هستی و تنها موجود شایسته پرستش می داند: «فلله الحمدرب السماوات و رب الارض رب العالمین؛ پس ستایش از آن خداست پروردگار آسمانها وپروردگار جهانیان»(جاثیه:36)، «انماالهکم الله الذی لااله الاهو وسع کل شئ علما؛ معبود شما تنها آن خدایی است که جز او معبودی نیست و دانش او همه چیز را دربر گرفته است»(طه:98). لازمه این جهان بینی آن است که چیزهای دیگر، هرگز به عنوان خدا و رب لحاظ نشوند؛ از این رو تنها گزینه پیش روی انسان این است که او بنده و عبد خدا باشد و رفتار و کرداری همچون بنده داشته باشد. از این حالت کرنش و بندگی در برابر خدای عالم که با اعتقاد به ربوبیت او همراه است، در قرآن با عنوان «عبادت» تعبیر شده است: «رب السماوات و الارض وما بینهما فاعبده واصطبر لعبادته؛ پروردگار آسمانها و زمین آنچه میان آن دو است پس او را بپرست و در پرستش او شکیبا باشد آیا برای او همنامی می شناسی»(مریم:65)؛ عبادت در قرآن از معنای تحت اللفظی «خدمت کردن و بندگی» که در میان موالی و عبید درعصر نزول متداول بوده، به معنای «پرستش» تغییریافته است و چنانکه اشاره شد، با اعتقاد به ربوبیت موجود پرستش شونده همراه است.
نخستین وظیفه یک بنده، طبیعتاً خدمت کردن وفادارانه و بی چون و چرا به خداوندگار خویش است. اما از آنجا که رب جهانیان نه تنها دارای قدرت برتر، بلکه دارای رحمت بی انتهاست و صرفاً خداوندگاری مسلط و قاهر نیست، این خدمت کردن و بندگی از روی میل و رضا انجام می پذیرد. از این روست که به هر میزان که معرفت شخص درباره خداوند بیشتر باشد، عملکردش در برابر خداوند بیشتر جنبه عاشقانه، و نه ادای تکلیف، به خود می گیرد. به همین دلیل است که قرآن برای واژگان و عباراتی که به معنای فرمانبرداری محض و تسلیم و خشوع و فروتنی است، نظیر طاعت(مائده:92)، قنوت(بقره:116؛ احزاب:31؛ آل عمران:43)، خشوع (حدید:16؛بقره:45؛ آل عمران:199) و تضرع(انعام:42و 43و63؛ اعراف:55؛ آل عمران:205) اهمیت فراوان قائل است.(7)
اما مهمترین مفهوم متعلق به این گروه، همان واژه «اسلام» به معنای تسلیم بودن و«خود را به طور کامل به خواست خدا واگذار کردن» است. در اینجا تسلیم بودن بدین معناست که شخص از همه چیزهایی که برایش عزیز و گرانبهاست، برای خدا دست می کشد:«بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه؛ آری، هرکه خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد پس پاداش وی نزد پروردگار اوست»(بقره:112)، «ومن احسن دینا ممن اسلم وجهه لله وهو محسن واتبع مله ابراهیم حنیفا؛ و دین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق گرا پیروی نموده است و خدا ابراهیم را دوست گرفت»(نسا:125)
آنچه این بندگی را به مسئله قرب پیوند می زند این است که اوج همین تسلیم بودن، مقام قرب است. انسان به واسطه این تسلیم محض بودن به مقام بندگی می رسد و اشتداد وجودی و کمال حقیقی می یابد و فقر محض خود به خدای متعال را با تمام وجود حس و شهود می کند.
نکته درخور توجه در اینجا آن است که «اسلام» نیز وقتی ثمربخش است و انسان را به مرز ایمان حقیقی می رساند که از معنای تحت اللفظی (تسلیم بودن) فراتر رود و به تسلیم بودن در برابر دین با تمام ساختارش، بویژه تسلیم بودن در مقابل آنچه به عنوان دین از جانب رسول گرامی اسلام صادر می شود، ارتقا یابد: «فلا وربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما؛ ولی چنین نیست به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند، سپس از حکمی که کرده ای در دلهایشان احساس ناراحتی و دل تنگی نکنند و کاملاً سرتسلیم فرود آورند»(نسا:65) نکته دیگر این است که لازمه چنین تسلیمی «اطاعت»، «خشوع»، «فروتنی» و«تضرع» است. چنین شخصی از همه خودپسندی ها و غرورها در مورد قدرت و نیروی انسانی خویش دست می کشد و در برابر خداوند کاملاً خاضع و مطیع می گردد و از سرمیل و رغبت و به قصد قربت فرمانهای او را اطاعت می کند و البته انسان در این اطاعت و عبادت به مقتضای بندگی ذاتی و حقیقی خود نسبت به خداوند متعال عمل کرده است: «ان کل من فی السماوات والارض الا آتی الرحمن عبداً؛ هرکه در آسمان ها و زمین است، جز بندوار به سوی [خدای] نمی آید»(مریم:93)

پی‌نوشت‌ها:

* دانش پژوه دکتری ادیان و عرفان. دریافت88/2/12- تایید 89/7/18
1- همان،ص151
2- رک: محمدتقی مصباح یزدی، پیشین، ص52-53
3- ایزوتسوتوسی هیکو، پیشین، ص94
4- همان، ص168
5- رک: مصباح یزدی، پیشین، ص39
6- ایزوتسو، پیشین، ص298
7- همان، ص225

منبع:فصلنامه علمی- تخصصی قرآن شناخت شماره 5